برای آقای اصالت و آواز، استاد بیهمتا «اکبر گلپایگانی» که دهم بهمن 80 ساله میشود
برای آقای اصالت و آواز، استاد بیهمتا «اکبر گلپایگانی» که دهم بهمن 80 ساله میشود
دیدار با یک اسطوره
اول صبح، بیست دقیقه مانده به ساعت شش میزند به کوه. دوستان و همراهاناش برای این ورزشهای صبحگاهی، بیشتر ورزشکاران هستند؛ اما موسیقی در همه زندگیاش جاری بوده و هست. میگوید: «من سالهاست كه ورزش ميكنم و هميشه خودم را آماده و سرحال نگه داشتهام كه اين موضوع مهمي براي يك خواننده است. هر روز صبح با آقاي «مهديزاده» (قهرمان كشتي) و دوستان ورزشكار ديگر به كوه ميرويم و در آنجا يكي از كارهايي كه ميكنيم، اين است كه آواز ميخوانيم و راه ميرويم. يعني در کوه تمرين هم ميكنيم.»
مرامش مرام مردان قدیم است؛ درِخانهباز و روراست. نه هیچکس را آنقدر بزرگ میکند که نشود نقدش کرد و نه با کسی دشمنی و کینه دارد. تقریباً با همه بزرگان موسیقی و ترانه همکاری و در بالاترین ردههای آواز و موسیقی ایرانی کار کرده است. اما در نگاهش به هنر و موسیقی ایرانی، ذرهای تعصب خشک وجود ندارد و در کار، تنها برای یک چیز اصالت قائل است: خلاقیت. میگوید: «رديف مثل دودوتا، چهارتا و چهار عمل اصلي است. شما اينها را ياد ميگيريد كه بتوانيد مسأله حل كنيد. اگر مدام بخواهيد بگوييد سه چهار تا، دوازدهتا و سه پنج تا پانزده تا، مردم به شما ميخندند. اينها پايه است براي حل مسأله و تازه حل كردن مسأله هم، راههاي مختلف دارد. اگر شما يك سهگاه بخوانيد و دوباره يك سهگاه مثل همان بخوانيد و ده تا سهگاه مثل آن بخوانيد كه اهميتي ندارد. يكي بخوان و بگو همان را ده بار پخش كنند.»
اینها را کسی میگوید که سالها با «نورعلیخان برومند» دَمخور و همراه بوده و در رادیو 17 سال فقط آواز میخوانده: «استاد «صبا» شب و روز با «نورعليخان برومند» بود و چون آقاي «برومند» چشمش نميديد، من عصاي دستش بودم. من ميرفتم آقاي «صبا» را ميآوردم و بعد ميبردم ميرساندم، ايشان را ميبردم پيش «صبا» و ديگران و در اين بين، از اين بزرگان خيلي چيزها ياد گرفتم. تنها شعر و ادبيات و موسيقي نبود. زندگي كردن، احترام بزرگتر را نگه داشتن، عشق به آثار خوب، عشق به كارهاي خوب گذشتگان، خوبي كردن و همه و همه. «نورعليخان» ميگفت شما نبايد مثل آقاي «بنان» يا آقاي «فاختهاي [قوامی]» بخواني. آنها دارند به آن خوبي ميخوانند. اگر شما ميخواهيد بخوانيد، بايد حتماً يك سبك و روش براي خودتان انتخاب كنيد كه قبلاً وجود نداشته. من اينها را به عنوان اصول كاري خود مدنظر گرفته بودم كه بعد آن آواز شور را با مرحوم «مرتضيخان محجوبي» خواندم: «مست مستم ساقيا دستم بگير.» اين شور از يك گوشه به نام مثنوي بود، اما من طوري آن را اجرا كردم كه استثنايي بود و سابقه نداشت. من با اين آواز معروف شدم، نه با ترانه. اگر ترانه هم خواندم، نرفتم ترانههايي كه از قديم وجود داشت را بخوانم. بعد از 17 سال وقتي آمدم ترانه خواندم، چيزي را خواندم كه براي آن روز و روزگار بود. من چیزی که از استادانم آموخته بودم را گسترش دادم و چیزی را اجرا کردم که تا آن موقع کسی انجام نداده بود و این روال طبیعی هنر و علم است. به قول مرحوم «صبا»، اگر علم قرار باشد درجا بزند و هيچ شاگردي از استادش جلو نزند كه علم نيست و تمام علمها ميخوابد. بايد شاگردان از استادان جلو بزنند تا علم پيشرفت كند. ببينيد الان موبايل به كجا رسيده است. آقاي «نادري»، دانشمند ايراني ناسا، شاتل را ميبرد توي آسمان و در كره مريخ مينشاند. اينها شاگرداني هستند كه از استادان جلو زدهاند. اگر ما مدام بگوييم منم، منم، اين هيچكسي را به هيچجا نميرساند و زندگي، موسيقي، عشق و عرفان را هم از بين ميبرد. بعد میبینید که اين روزها اكثر موسيقيها شبيه هم شده است.چرا؟ براي اين كه آن حال و خلاقيت وجود ندارد. من هميشه به شاگردانم ميگويم، درست است كه شاگرد من هستي، اما خودت بايد جلو بروي.»
به همه، اینها را میگوید. در این نزدیک به 12-13 سال بارها خوانندههای جوان زیادی را دیدهام که از اقصینقاط کشور آمدهاند تا از استاد درس بزرگی و ماندگاری بگیرند. همه را به خودشان و به آموختن و تلاش کردن ارجاع میدهد. به خودش هم برمیگردد که از استادانش همین را آموخته است: «وقتي من پا به عرصه هنر گذاشتم، خوانندههاي خيلي خوبي داشتيم. آقاي «بنان»، «فاختهاي»، «عبدالوهاب شهيدي»، «ايرج»، «محمودي خوانساري»، «نادر گلچين» و دیگران. آنها همه جايگاه خودشان را داشتند و همه خوب بودند. اما چه اتفاقي افتاد كه من توانستم جايگاه خودم را پيدا كنم؟ من نيامدم با «مرغ سحر» خودم را معروف كنم. اين اواخر كه مد شده بود همه فقط «مرغ سحر ناله سر كن» را بخوانند. فكر ميكردند اگر «مرغ سحر» بخوانند، گل ميكنند. بابا اين براي آن زمان بوده، خيلي هم خوب بوده، اما شما بايد چيزي براي زمان حال بخوانيد. من وقتي شروع كردم، 17 سال فقط آواز خواندم، نه ترانه. 17 سال آواز خواندم و با «مست مستم ساقيا دستم بگير» معروف شدم و بعد در موقعيتي كه فكر كردم مناسب است، شروع كردم به خواندن ترانه. حالا اگر من به شاگردم بگويم فقط بايد همين قالبي و شكلي كه من ميخوانم بخواني و همينجور تحرير دهي، آن شاگرد خراب ميشود. شاگرد بايد رديفها و دودوتا چهارتا را از من ياد بگيرد، اما راه خودش را برود. شما ممكن است براي آمدن به منزل ما بروي سر پل تجريش، بعد بروي توپخانه بعد بيايي فرمانيه يا صد راه ديگر، اما مهم اين است كه به اينجا برسي. راههاي رسيدن بينهايت است و هركس بايد راه خودش را برود. برخی از خوانندگان، خوانندگان قالبي هستند. مثل قالبهاي خِشت كه سابقاً يك قالب ميگذاشتند كه چهارگوش بود و در آن خاك و گِل ميريختند و دوباره يكدفعه ميديديد صدتا خشت بغل هم، همه يكاندازه است. اين نوع قالبي زدن و خواندن را مردم نميپسندند. مردم دنبال چيز نو هستند. اگر آورديد، خريدارش هم پيدا ميشود.»
اینها را با تمام وجود میگوید، چون سالها با این عقیده زندگی کرده است. جایجای حرفهای استاد درس است برای همه هنرمندان به خصوص هنرمندان موسیقی امروز، حتی اگر ژانر کاریشان موسیقی اصیل ایرانی نباشد. این حرف همیشه یک راهکار است: «مردم دنبال چيز نو هستند. اگر آورديد، خريدارش هم پيدا ميشود.»
وقتی این را میگوید، منظورش فقط موسیقی اصیل ایرانی نیست. میگوید: «به نظر من تمام موسيقيها زيبا هستند؛ راك، پاپ و هر سبک موسيقي اگر به شكل صحيح خود اجرا شود، زيباست. تنها سهگاه و شور زیبا نيستند. موسیقی انواع و اقسام دارد و اگر بگوييد فقط فلان سبک، به نظر من خودخواهي است.» و ادامه میدهد: «عدهاي هستند كه سليقه خودشان را بر همهچیز مقدم میدانند، اما به نظر من همه كارها خوب هستند و هركس سليقه خودش را دارد و همینطور هركس جايگاهي دارد. آقاي «بنان» در موسيقي يك جايگاه دارند، آقاي «فاختهاي» یک جایگاه و همينطور آقاي «اديب خوانساري»، يك جايگاه. «طاهرزاده»، «نادر گلچين»، «محمودي خوانساري»، «شجريان» و... هركس به نوبه خود جايگاهي دارند. هيچوقت نبايد بگويیم فقط من درست ميگويم و بقيه هيچ هستند. نه، ديگران بودهاند كه ما توانستهايم باشيم.»
***
در گفتههای استاد، اصل بر اصالت استوار است در هر چیز و هنر و انسان و هنرمند اصیل، از درونش و از وجودش میآید و آنکه میخواهد مثل «گلپا» باشد که در 80 سالگی هم تأثیرگذار و شنیدنی است، باید بر این اصالت و انسان تأکید کند: «شما اگر الان با هنرمندانی كه از دوره ما ماندهاند صحبت كنيد، هيچوقت حرف بد راجع به كسي نميشنويد. شايد در نهايت بگويند فلاني خيلي خوب است، اما اين نقاطضعف را هم دارد، اما نقاطضعف را هم گنده نميكنند و براي زحمتي كه ديگران كشيدهاند، ارزش قائلند. اما حالا همه اصل مطلب را فراموش كردهاند و دنبال يك نقطه جوهري در يك قاليچه زیبا ميگردند تا آن را درشت جلوه دهند. همه محترم هستند و جايگاه خودشان را دارند. مردم هم خوب ميفهمند كه چه كسي چه كاري انجام داده و همينجا ميگويم كه من دست تمام هنرمندان ايران را ميفشارم و همه آنها را دوست دارم.»
همیشه هم برای این درسهای اخلاقی، از پیشکسوتان و دوستان ذکر خیری میکند: «هنرمند تنها اين نيست كه خوب بخواند يا خوب ساز بزند، بايد چيزهاي ديگري را هم در كنارش ياد بگيرد و كار كند. آقاي «تهراني» هميشه ميگفت اول آدم باشيد، بعد هنرمند.»
***
در آخرین کنسرت استاد «خرم» برای دیدن کنسرت و دیدار دوست قدیمش به سالن برج میلاد رفته بود. استقبال مردم آنقدر بود که آنجا را به هم ریخته بود. وقتی استاد «خرم» درگذشته بود، از استاد «گلپا» دربارهاش پرسیده بودم. گفته بود: «عقدهها كنار ميرود و چوب لاي چرخ گذاشتنها انشاءالله تمام ميشود و وقتي همه ميخواهند از ته دل قضاوت كنند، ميبينند كه اين موضوع درست است که «خرم» يك آهنگساز بينظير بود. چيزهايي از گوشههاي مختلف پيدا ميكرد كه از دانش، هوش و هنرمندي بينظيرش حكايت ميكرد. «خرم» فراموش نميشود. هروقت شما آهنگي از او را زمزمه ميكنيد، يعني او زنده است.»
هنرمند را هنرش زنده نگه میدارد و «گلپا» را هنرش، عشقش و زندگی سالمش. در 80 سالگی میخواند و این معجزه عشق است. هیچچیز، حتی سالها نبودن در متن جریانات روز موسیقی او را از یاد مردم نبرده است و هر روز در خاطر مردم بزرگتر میشود. این هم معجزه عشق است.
80 سالگیات مبارک استاد. سلامت باشی و عمر با عزتت مستدام، آقای اصالت و آواز!