به بهانه درگذشت حبیب محبیان در وطن خویش غریب
به بهانه درگذشت حبیب محبیان
در وطن خویش غریب
از بررسی صحبتهای شادروان «حبیب محبیان» در چند سال اخیر و رصد کردن زندگی او -بهخصوص در دورهای که در ایران بود- برمیآید که او در تمامی این سالها به هر کوی و برزنی سر زد که بتواند هنر خویش را به عرضه عمومی بگذارد. این نکته بدیهی است که هنرمند، بخشی مهم از موجودیت خویش را در پیوند با مخاطبان خود میجوید و اجرای زنده و نفس به نفس با مخاطبان، بخشی مهم از این ارتباط است. به همین دلیل است که میبینیم استاد شجریان در این 8 سال به شکل پیدا و پنهان تلاش کرد و میکند تا راهی پیدا کند که به صحنه بیاید و رودررو با مخاطبی بنشیند که سالیان سال از آنها نیرو و انرژی میگرفته است. «حبیب» نیز اینگونه بود و میخواست مخاطبان انبوهاش را از نزدیک ببیند و برایشان اجرا کند. از تنها فیلمی که از او در «سومین جشن سالانه موسیقی ما» بر جای مانده و چند کلمه صحبتی که کرده، میتوان شوق و حسرت نبودن و ندیدن صحنه را بهعینه در رفتار و سلوک او خواند و دید. به جز حبیب -و تا آنجایی که نگارنده در خاطر دارد- سه هنرمند برجسته دیگر موسیقی پاپ نیز به نوعی با مشکل اجرای صحنهای روبهرو بودند. مرحومان «فرهاد مهراد»، «فریدون فروغی» و «مازیار» (عبدالرضا کیانینژاد). اما تفاوت حبیب با آنها در این بود که آنها در ایران ماندند و به خارج از ایران نرفتند. چرا که فکر میکردند با توجه به کارهایی که از آنها انتشار یافته، قاعدتاً نباید مشکلی برای ادامه فعالیت داشته باشند. اما هر کدام از آنها به دلایلی -که مهمترین آنها هراس مسئولان هنری از حمایت جدی از آنان بود- عملاً فرصت اجرا پیدا نکردند و جز انتشار یکی دو آلبوم و یا اجراهایی بسیار محدود و کنترلشده نتوانستند کار خاصی صورت دهند. یکی دو تن از این هنرمندان آثاری را خواندند که تقریباً جزو آثار ماندگار تاریخ اجتماعی موسیقی معاصر ایران به شمار میرود. مثل «یار دبستانی من» مرحوم فروغی و یا «محمد» مرحوم فرهاد مهراد که هر دوی این آثار به وفور از شبکههای مختلف صدا و سیما پخش شده و میشود. از میان این چهار تن، مرحوم حبیب عمر بیشتری یافت (۶۳ سال)، فرهاد (۵۹ سال)، فروغی (۵۱ سال) و مازیار که کمشانسترین آنها بود و در سن ۴۵سالگی فوت کرد. همویی که به گمانم قطعه «ماه و ماهی» -که این روزها حسابی گل کرده- تحت تأثیر یکی از کارهای او ساغخته شده است. مازیار از صدایی زنگدار و تأثیرگذار و با قابلیت و حجم و وسعت خوبی برخوردار بود و به قطع و یقین، حضور دوباره او بر صحنه -به خصوص در سالهای اولیه دهه 70 که جریان موسیقی پاپ جانی تازه گرفته بود- میتوانست شهرتی دوباره برایش به ارمغان بیاورد و او را از کنج عزلت به در آورده و سبب نشود که عملاً دق کند و بمیرد. نگارنده دقیقاً به خاطر دارد که در سالهای اولیه دهه 70 او چه تلاشهایی کرد و حتی ترانهای به یاد شهدای جنگ خواند تا بتواند به صحنه بیاید اما نشد که نشد. دو نکته مهم سبب شد که این هنرمندان و نیز «حبیب» گمان کنند میتوانند امکان اجرا پیدا کنند. نکته اول اینکه تقریباً هنرمندان غیرسیاسی بودند و عملاً در طول حیات هنری خویش، شعری و سرودی را علیه جمهوری اسلامی نخواندند و طبیعی است که فعالیت در چارچوب قوانین این کشور را حق خود بپندارند و مسئولان هنری نیز با چنین پیشفرضی تلاشهایی صورت دادند؛ اما چون به پست و میز خود بیش از انجام کار برای هنرمندان وفادار بودند، نتوانستند راهی به دهی یابند. نکته دوم گشایش و فعال شدن موسیقی پاپ بود. از اوایل دهه 70 که موسیقی پاپ اجازه فعالیت پیدا کرد، هنرمندانی و آهنگسازانی به این حیطه ورود کردند که کارشان در مقایسه با سطح و کیفیت کار این چهار تن کیفیت نازلتری داشت. در واقع اگر بخواهیم با معیارهای دفتر موسیقی ارشاد و صدا و سیما به آثار این چهار تن نگاه کنیم، تقریباً بیهیچ مشکلی باید از شوراهای شعر و موسیقی اجازه انتشار میگرفتند؛ چرا که موسیقی آنها با معیارهای تعیین شده این نهادها از موسیقی پاپ و روز همخوانی بیشتری داشت. اما همان دلیلِ فعالیت در دوره پیش از انقلاب، مهری را به پیشانی آنها چسباند که عملاً مانع کار آنها شد. این کار البته در حیطههای دیگری هم رخ داد. حتی در حیطه موسیقی مذهبی، اذان مرحوم «موذنزاده» نیز در سالهای اول انقلاب به صرف این که قبل از انقلاب خوانده شده بود، ممنوعیت پخش داشت. نکته جالب توجه این که هر دو اذان معروفی که این روزها از صدا و سیما پخش و از آن زندهنام، به «بلال جمهوری اسلامی» یاد میشود و بر سنگ قبرش هم چنین نوشته شده، در سالهای قبل از انقلاب سروده و ضبط شده است. بر چنین بنیانی، مرگ حبیب محبیان را باید از این منظر مورد توجه قرار داد که همانند دیگر همسنخان خود نتوانست روی صحنه را ببیند و در نهایت هنرمندی شد که به قول مرحوم «اخوان ثالث» در وطن خویش غریب ماند و عملاً دق کرد و درگذشت.